دیوان شمس غزل ۲۴
دیوان شمس غزل شماره 24 (۱)
گفتگو می کردیم با هم...
دیوان شمس...
در دست تو بود...
و تو خواندی
غزل شماره ی 24
(بخش اول)
چون نالد این مسکین که تا
رحم آید آن دلدار را؟
خون بارد این چشمان که تا
بینم من آن گلزار را
خورشید چون افروزدم
تا هجر کمتر سوزدم
دل حیلتی آموزدم
کز سر بگیرم کار را
ای عقل کلِ ذوفنون
تعلیم فرما یک فسون
کز وی بخیزد در درون
رحمی نگارین یار را
چون نور آن شمع چگل
میدرنیابد جان و دل
کی داند آخر آب و گل
دلخواه آن عیار را
جبریل با لطف و رشد
عجل سمین را چون چشد
این دام و دانه کی کشد
عنقای خوش منقار را
عنقا که یابد دام کس؟
در پیش آن عنقا مگس
ای عنکبوت عقل بس،
تا کی تنی این تار را؟
کو آن مسیح خوش دمی
بیواسطه مریم یمی
کز وی دل ترسا همی
پاره کند زنار را
دجال غم چون آتشی
گسترد ز آتش مفرشی
کو عیسیِ خنجرکشی
دجال بدکردار را
تن را سلامتها ز تو
جان را قیامتها ز تو
عیسی علامتها ز تو
وصل قیامتوار را
ساغر ز غم در سر فتد
چون سنگ در ساغر فتد
آتش به خار اندر فتد
چون گل نباشد خار را
ببینید در این ویدئو :
( برای دیدن همه ی ویدئو های من ...ببینید:)
Aparat.com/ahmadsh55
ممنونم که...
می بینید...
و با فشردن مربع قرمز زیر ویدئو...
در آپارات...
دنبال می کنید...
و با فشردن علامت قلب...می پسندید!
و در گروه ها...و برای دوستان... به اشتراک می گذارید!
در ایتا هم ببینید در:
https://eitaa.com/adabic
https://eitaa.com/joinchat/1062797584C4576426f96
ممنونم!
# دیوان_شمس
# شمس_مولانا
# غزل_۲۴_شمس
# انسان_کامل
#ولی_ولایت
#مولوی_غزلیات_شمس
#عرفان_معرفت
#حضرت_عشق