دیوان شمس غزل شماره 23 (
دیوان شمس غزل شماره 23 (3) گفتگو می کردیم با هم... دیوان شمس... در دست تو بود... و تو خواندی غزل شماره ی 23 (بخش سوم ): ای صد بقا خاک کفش آن صد شهنشه در صفش گشته رهی صد آصفش واله سلیمان در ولا وانگه سلیمان زان ولا لرزان ز مکر ابتلا از ترس کو را آن علا کمتر شود از رشک‌ها ناگه قضا را شیطنت از جام عز و سلطنت بربوده از وی مکرمت کرده به ملکش اقتضا چون یک دمی آن شاه فرد تدبیر ملک خویش کرد دیو و پری را پای مرد ترتیب کرد آن پادشا تا باز از آن عاقل شده دید از هوا غافل شده زان باغ‌ها آفل شده بی‌بر شده هم بی‌نوا زد تیغ قهر و قاهری بر گردن دیو و پری کو را ز عشق آن سری مشغول کردند از قضا زود اندرآمد لطف شه مخدوم شمس الدین چو مه در منع او گفتا که نه عالم مسوز ای مجتبا از شه چو دید او مژده‌ای آورد در حین سجده‌ای تبریز را از وعده‌ای کارزد به این هر دو سرا مفاهیم ولایت و ابتلا... و عشق و قضای الهی... کلید واژه های این غزل... آنکه ولی...و ولایت دارد... در معرض ابتلا... و عشق حق... مددکارش...در حضور رب... گاهی...قضا...فاصله می اندازد... در این فضا... و حائل می شود بین بنده و معبود... و اولیای خدا... نالان به درگاه خدا... از غفلت... ولو برای لحظه ای... ببینید در این ویدئو : https://aparat.com/v/MVXr5 ( برای دیدن همه ی ویدئو های من ...ببینید:) Aparat.com/ahmadsh55 ممنونم که... می بینید... و با فشردن مربع قرمز زیر ویدئو... در آپارات... دنبال می کنید... و با فشردن علامت قلب...می پسندید! و در گروه ها...و برای دوستان... به اشتراک می گذارید! در ایتا هم ببینید در: https://eitaa.com/adabic https://eitaa.com/joinchat/1062797584C4576426f96 ممنونم! # دیوان_شمس # شمس_مولانا # غزل_23_شمس # انسان_کامل # ولی_ولایت #مولوی_غزلیات_شمس #عرفان_معرفت #حضرت_عشق
نظری ثبت نشده است.